۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

هفت سين و اوين و تولد غمگين

هر سال با زمان متولد مي شوم و اميد،همچون شكوفه هاي بهاري در روحم مي شكفد. ولي امسال زمان ايستاد و به قامت صبرم سر فرود آورد. به آتش شعله ور عشق در قلبم كه در نبود معشوق شعله مي كشيد.....و سكوت كرد. تحويل سال آيات سوره ياسين زمزمه من و متين بود و نسيم نفس مسعود كه نزديكمان، در كوچه پس كوچه ها اطراف اوين نوازشگرلطيف دقايق تحويل سال مي شد......چه باران اشكي مي باريد و چه ثانيه هاي پر شكوهي بود. صبوري وجودم به استواري كوه و جويبار احساسم روان بر پهناي صورت،سال صبر و استقامت! سال عشق و معرفت. سال! سال! سال! چه فرق مي كند. من يك عاشقم. متولد زمان و بهار.... ايستاده در برابر هجوم ظلم و بيداد.....تنها نيستم كه خدا اينجاست روي لبخندهاي متين، بر قطره قطره اشكم پيداست.
دوستش مي دارم اين شجاعت وصف ناپذير را كه توان گفتنش براي كس نيست.8 سال يا 8 ماه يا 8 لحظه از لحظات زندگي..... اگر 8 دقيقه از عمرم هم مانده باشد باز بر عهد عشقم پايدارم. دور يا نزديك.... زندان يا سفر چه تفاوت.... ناياب است اين گوهر صبر و عشقي كه من و مسعود داريم. اگر حتي عين 8 سال زنداني ديوار هاي اوين باشد باز هر سال هفت سين محبتم روبه روي سربازهاي تا دندان مسلح پهن مي شود حتي اگر باتوم و گاز اشك آور عيدي سال نوي من باشد باز در كنار عشقم مي مانم كه حق او از هر آسايشي با ارزش تر است. حق بودن با فرزند كوچكش، حق آرامش در كنار خانواده. حق داشتن سال نو.... نو بودن براي دزدان حق است و براي مرد پاكي چون مسعود قدغن، عجبا از اين دنياي وارونه!
روزي تمام مي شود اين لحظه هاي سرد..... خورشيد را براي همين آفريده اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر